وب نوشته‌های حسین جعفری

خودخواهی ما انسانها

همه ما خودخواهیم …
همه ما در ابتدا خودمان را می بینیم …
شاید کمی تلخ باشد اما واقعیت این است که همه ما انسان ها در ابتدا منافع خودمان را در نظر می گیریم و سپس روابط خود را با دیگران براساس این منافع تنظیم می کنیم.

تفاوتی ندارد در کدام مکان در حال اجرای کدام نقش باشیم؛ در محل کار به عنوان همکار، در یک ساختمان به عنوان همسایه، یا در یک دورهمی دوستانه. به احتمال زیاد بارها در مورد سایرین به این نتیجه رسیده ایم که دیگران به دنبال مناقع خودشان هستند. بویژه اگر از ناحیه دیگران دچار آسیب شده باشیم، منفعت طرف مقابل را عامل اصلی رنج خود می دانیم. چرا که باور داریم ؛ انسان ها بصورت ناخوداگاه منافع خود را در مقایسه با منافع دیگران در اولویت قرار می دهند.

آیا خودخواهی فقط در دیگران وجود دارد؟
تقریبا محال است که بتوان موجود زنده ای را یافت که هیچ ردپایی از خودخواهی در او نباشد. همه ما انسان ها در وجودمان لااقل اندکی خودخواهی داریم. منظورم آن خودخواهی پایه و سالم است که باعث می شود به منافع خودمان توجه کنیم و برای کسب ارزش در زندگی خودمان تلاش کنیم. این خودخواهی که اساس عزت نفس و در مقابلِ صفتِ دیگرخواهی است به تعبیری “دوست داشتن خود” معنا می شود و تاکید می کند که ؛ ما اولویت اول زندگی خودمان هستیم.
اما آنچه از خودخواهی نهی شده صفت خودپسندی و تکبر است. هنگامی که میزان خودخواهی از حد انسانی و عادی فراتر رفت تبدیل به خودپسندی خواهد شد. همچنانکه اشاره شد همه ما خودخواهی را در درون خود داریم اما وجدان ( یا انسانیت ) در هر لحظه مرز آن را برای ما تعریف خواهد کرد. وجدان همواره به ما یادآور می شود که در کنار در نظر گرفتن منافع فردی نباید به دیگران آسیب وارد کنیم. به همین ترتیب خشم و پرخاشگری هنگامی بین دونفر اتفاق می افتد که مرزهای خودخواهی دو نفر باهم تداخل می کند و منفعت یک نفر موجب آسیب به دیگری می شود.
فکر میکنم خودخواهی ما با توجه به دایره روابط اطرافمان اهمیت پیدا می کند. به عبارتی هرچه از مرکز دایره که وجود خودمان هست دورتر می شویم در برابر حفظ منافع مان جدی تر شده  و خودخواهی مان بیشتر خواهد شد.

کمتر پیش می آید که خودخواهی دیگران برای ما بدون مشکل و زحمت باشد، اما در مقابل خوددوستی ما باعث میشود به فکر منافع خودمان باشیم، سبب می شود تلاش کنیم تا مزیت ها را کسب کنیم و آنچه ارزشمند است را به راحتی واگذار نکنیم.
من از خوددوستی آموختم؛ تنها کسی که برای خواسته های من نبرد و تلاش می کند،خودم هستم .

پی نوشت :
قصد داشتم این متن در مورد خودخواهی باشد و اینکه خودخواهی را از همه کس انتظار داشته باشم. اما هنگام نوشتن این پست متوجه تنها مخلوقی شدم که در زندگی خود ابدا حس خودخواهی ندارد.
نام او مادر است، مادر تنها مخلوقی است که در نقش خود در مقابل فرزند ذره ای خودخواهی ندارد. مادر اگر می بخشد یا کسب می کند بخاطر برتری فرزندش است، اگر او را به راهی دعوت می کند یا از راهی نهی می کند صرفا منافع فرزندش را طلب می کند و آن را مقدم بر منافع خودش می داند، تا به این صورت تمام منطق های دنیا را نقش برآب کرده باشد.

شاید این فرایند طبیعی که فرزند در بدن مادر شکل می گیرد و از بدن مادر تغذیه و رشد می کند، خود نمادی از این موضوع باشد که فرزند همواره جزیی از وجود خود مادر است، پاره ای از تنِ مادر است که اکنون در بیرون زیست می کند. آیا مادری را سراغ دارید که برای پاره تن بیرونی از تن درونی و وجود خود دریغ نکرده باشد؟

آخرین نوشته‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *