ما برای شغل مطلوبمان بررسی و تحقیق میکنیم. اما در نهایت در میان انتخابهای متعدد گرفتار میشویم و اقدام نمیکنیم. شاید بارها رویاهای متعددی را در زمینه انتخاب و تغییر شغل با خودمان مرور کردهایم. اما در عمل هیچ حرکت و اقدامی نداشتهایم. شجاعت قدم اول در این مسیر است.
برای قدم گذاشتن در هر مسیر جدید و ناشناختهای شجاعت لازم است. در غیر اینصورت ترس ها ما را از تجربه های متفاوت و بدیع زندگی محروم میکنند.
علاوه بر عامل ترس از شکست که از نظر روانی و ذهنی باعث تعلل و عقب نشینی میشود، ما به لحاظ عَمَلی هم ناشیانه رفتار میکنیم و شناخت واقعی از شغلهای مطلوبمان نداریم. بعبارتی نه قدم اول را با شجاعت بر میداریم و نه ادامه مسیر برایمان واضح و واقعی است. یک راننده، نجار و مکانیک خودرو را در نظر بگیرید که صرفا با منطق فکری و بدون کار فیزیکی ملموس قصد دارند در مسیر شغلی خود موفق شوند. صرفا با محاسبات روی کاغذ و بصورت ذهنی نمیتوان به رضایت شغلی رسید.
با تجربه کردن است که در میابیم که هستیم، نه فقط با اندیشه کردن. تفکر در مرحله بعد (از عمل) به کار می آید. زمانی که حرکتی نو اغاز کردهایم و حالا موضوعی برای فکر کردن داریم. هرمینیا ایبارا
فصل چهارم کتاب “چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم؟” به این موضوع اختصاص دارد که با وجود تمایلات درونی و تحلیلهای بیرونی برای تغییر شغل، چرا در مرحله اقدام موفق نیستیم؟ همانطور که اشاره شد؛ ترس از شکست و عدم آگاهی از مسیر درست شناخت شغلی پاسخهای کتاب به این پرسش هستند.
پیشنهاد کتاب برای شناخت واقعی از شغل مورد نظرمان استفاده از سه روش تجربی به شرح ذیل است. این نکته را در نظر داشته باشید که هرسه روش بسته به شرایط کارامد هستند و با خود مزایا و معایبی دارند. با این تفاوت که در هر مرحله به ترتیب میزان مواجهه فکری و تجربی فرد با شغل جدید کاهش پیدا کرده و از طرفی هزینهی کمتری را هم در اجرا متقبل میشود.
مرخصی اساسی: بهترین نوع از فعالیت عمل محور در شغل مطلوب است، چراکه از نزدیک وجوه شغلی کار و ابعاد شخصیتی فرد درگیر میشوند. این روش که عموما به صورت داوطلبانه است احتیاج به گرفتن مرخصی بدون حقوق چند ماهه یا مرخصی چند هفته ای از شغل اصلی دارد. بنابراین به شغلی نیمه وقت نیاز است تا تامین مخارج عادی زندگی انجام شود.
در این حالت فرد از فعالیت اصلی خودش در زمان موقت اما بصورت کامل منفک شده و تمام وقت درگیر فعالیت جدید و مطلوب میشود. مرخصیهای بدون حقوق که در ادرات و سازمانها مشاهده میکنیم معمولا به این منظور گرفته شده است.
پروژه انشعابی (تکلیف موقتی): در این حالت ما تجربههای جدید شغلی را در حاشیه شغل فعلی کسب میکنیم. در این حالت بدون مرخصی و انصراف موقت از شغل اصلی در اوقات فراغت دورهای اموزشی مربوط به شغل دلخواهمان را طی میکنم. همچنین میتوانیم عملا شغل را در ابعاد کوچک در کنار شغل خودمان آغاز کنیم. تا با کیفیت و ابعاد واقعی شغل مورد نظرمان آشنا شویم.
فرض کنید شما یک شغل اداری دارید. اما در فکر تدریس یوگا هستید. پس میتوانید دست به کار شوید و در وقتهای آزاد بعد از کار یا آخر هفته یوگا را بصورت رایگان تدریس کنید. از این طریق درگیر فعالیتی عملی و نه در ذهن! خواهید شد و متوجه میشوید، اینکار برای شما چه احساسی در درون به همراه دارد.
با این روش قدمهای کوچک و بی خطری بر میدارید اما به نیتجهای بزرگ میرسید. بجای ترسهای واهی تجربههای واقعی جایگزین میشوند. این روش به نسبت پرکاربردترین روش است و عموما در همه تغییر شغلها کاربرد دارد.
تحقیق مصاحبه ای: این روش کمترین استرس و هزینه را نسب به روشهای قبل دارد اما بازهم نوعی درگیر شدن تجربی در شغل است. در این تکنیک هیچ فعالیت فیزیکی مرتبط انجام نمیدهیم و صرفا از طریق همصحبتی با افرادی که شغلشان برای ما جذاب است انجام میشود.
جمع دوستان و اطرافیان از یک طرف منبع فکری ما هستند و از طرف دیگر میتوانند محدودیت برای ما باشند. بعبارتی بواسطه چهارچوب فکری و اعتقاداتی که از اطرافیان کسب کردهایم، نمیتوانیم نگاههای دیگر را درک کنیم. دوستان و اطرافیانی که جهانبینی ما را میسازند، در عین حال و در هر لحظه ما را از تجربههای دیگر و گوناگون زندگی باز میدارند. برای فرار از محدودیت جهانبینی به تغییر جمع معاشران و همصحبتی با افرادی میپردازیم که زندگی و تجربیات متفاوتی داردند. بطور مثال اگر کارمند هستید و تصمیم به کنار گذاشتن آن را دارید، شاید عاقلانه باشد که کمتر با همکاران خود معاشرت و مشورت کنید. گفتگو با افرادی که شعلهای مطلوب شما را تجربه کردهاند. میتواند بسیار اموزنده باشد.
آخرین دیدگاهها