طبق قرار قبلی، این پست به بررسی محتوای کتاب و شرح مختصری از آن اختصاص دارد.
کتاب از ۷ فصل با عناوین زیر تشکیل شده است.
- عصر رضایتمندی
- تاریخچهای از سردرگمی شغلی
- معنا دادن به شغل
- اول عمل بعد فکر
- آرزوی آزادی
- خلق رسالت شخصی
- تمرینات
۱- عصر رضایتمندی
کتاب که با داستانی هایی نزدیک به واقعیت در مورد شغل شروع میشود در فصل اول چند قدم به عقب میرود و به بررسی اصل رضایت و مفهوم رضایت از زندگی و شغل و میپردازد؛
– داستان مردی که دارای شغل خوب و درامد بالاست، اما احساس خوشبختی ندارد. جایگاه شغلی او از بیرون مطلوب است اما در درون احساس غریبی میکند و مضطرب هست. به اعتقاد خودش؛ زندگی دو راهی سختی پیش پای اون گذاشته است. پول و درامد یا معنای زندگی؟
– داستان دختری که شغل وکالت با درامد میلون دلاری دارد. او برای این شعل بسیار تلاش کرده اما به مرور آینده شغلی است که باعث ترس او میشود. او که برای این شغل آبرومند تلاش کرده حالا با این سوال روبروست: آیا شغل فقط باید همین باشد؟ وکالت جزئی از هویت من شده و حالا از هر کاری بجز وکالت وحشت دارم. آیا تا پایان عمر باید وکالت کنم؟
– مرد میانسالی که هر روز صبح در مورد کار با خوش کلنجار میرود. او که درامد متوسطی دارد در ایستگاه مترو عباراتی را با خودش مرور میکند: من بچههای کوچک دارم و تنها نانآور خانه هستم. حتی اگر هم بتوانم شغل دیگری پیدا کنم، نمیتوام شغل فعلیام را عوض کنم.
همهی افرادی که داستانشان را خواندیم، علاوه بر نیاز مادی به چیزی نیاز دارند که عطش دورنی آنها را خاموش کند. اکثر ما هم دچار این خودگویی شدهایم که: «این کار، کار من نیست.» اما حتی جرات نداشتیم آنرا بیان کنیم.
اما پیشینه رضایت شغلی از کجاست؟
رضایت شغلی (که بخاطرش این کتاب را تهیه کردهاید) از چه زمانی شکل گرفته است؟
اشتیاق داشتن یک شغل ارضا کننده، شغلی که معنا داشته و تجسم ارزشها، علایق و هویت انسان باشد. پدیدهای امروزی است.
در حقیقت ساکنین قرنها قبل چنان درگیر تامین نیازهای اولیه خود بودند، که دیگر مجالی برای تفکر در شغل و تامل در رضایت شغلی نمیافتند؛ اما در دنیای امروز توجه به موضوع رفاه جایگزین موضوع بقا شده و هرکس توقع بیشتری از سفر زندگی خود دارد. ما وارد عصر جدید رضایتمندی شدهایم, عصری که رویای بزرگ آن از پول فراتر رفتن و به معنا رسیدن است.
غم و اندوه از آنجا ناشی میشود که انسان میخواهد زندگی غیر از این باشد که هست. (استیفن بچلور)
نویسنده با اشاره به این رویکرد کتابش را برای کسانی توصیه میکند که نه فقط در جستجوی یک شغل بلکه خواهان یافتن شغلی به وسعت روح خود هستند. شغلی که فراتر از صرفاً یک کار برای پرداخت صورتحسابهایشان باشد.”این کتاب راهنمای شماست، اگر میخواهید مسیر تازهی شغلی برای خود تعیین کنید و کار و کیستی خود را به هم نزدیکتر کنید.”
در دوران حاضر سه عنصر اصلی برای کسب رضایت شغلی عبارتند از؛ معنا، شادی و آزادی.
۲- تاریخچه ای کوتاه از سردرگمی
در فصل دوم در کنار مبحث شغل به موضوع انتخاب در زندگی پرداخته میشود.
ما در دورانی هستیم که قدرت انتخاب بیشتری در هر موضوعی داریم. بدیهی است که ما نسبت به اجدادمان انتخاب های بیشتری در مورد شغلمان داریم؛ اما با وجود انتخاب های متنوع و قدرت انتخاب چرا همچنان سردرگم هستیم؟ چرا انتخاب مسیر شغلی این اندازه سخت است؟ ریشه سردرگمی ما کجاست؟
در طول تاریخ عموماً افراد انتخابهای شغلی چندانی نداشته اند. شغل محصول سرنوشت و نیاز بوده است تا آزادی و انتخاب.*
از یک طرف انقلاب صنعتی و تنوع موقعیت های شغلی و از طرف دیگر گسترش آموزش باعث شد فرصتهای متعدد شغلی بویژه برای افراد تحصیل بوجود آید. این موضوع انقلابی در عرضه شغل و حذف فاصله های طبقاتی گذشته بود. نوعی گذر از سلسله مراتب اجتماعی به شایسته سالاری. همچنین قرن بیستم را میتوان عصر ورود گسترده زنان به بازار کار نام نهاد.
اکنون ما در قرن بیست و یکم وارثان تغییر از سرنوشت به انتخاب هستیم. البته به این معنا نیست که برای هرکس شغل دلخواه و مورد پسند او وجود دارد؛ ولی در حالت کلی میتوان گفت که امروزه برای بیشتر مردمی که به دنبال شغل هستند موقعیت هایی به مراتب متنوع تری از قرن گذشته وجود دارد؛ اما چرا همچنان رضایت شغلی برای ما چالش بزرگ است؟
بری شوارترز در کتاب پارادوکس انتخاب به این نکته اشاره میکند که: ما انتخابهای بسیاری داریم اما نمیدانیم چگونه با انها برخورد نماییم. هرچند زندگی بدون انتخاب غیرقابل تحمل است، اما امکان دارد ما به نقطهای برسیم که داشتن انتخاب های متعدد،امری غیرقابل تحمل شود. در این حالت انتخاب دیگر آزادی بخش نیست بلکه اسارت آور و حتی سلطه گر میشود.
یکی از اثرات وجود انتخابهای متعدد ایجاد بهام است نه ازادی. مردم وقتی با انتخاب گوناگون مواجه میشوند قدرت انتخاب خود را از دست میدهند. بری شوارترز
ما حتی اگر موفق به انتخاب شویم و دست به انتخاب و اقدام بزنیم بازهم در مقایسه با گذشته و زمانی که انتخابهای کمتری داشتیم، از انتخاب خود احساس رضایت کمتری خواهیم کرد. روان ما انسانها به نحوی است که قدرت مواجهه با انتخابهای متعدد را ندارد.
این تناقض آشکار از آنجاست که ما همواره بعد از تصمیم می اندیشیم که میشد انتخاب بهتری داشته باشیم. در قلمرو تصمیمات شغلی هم این اتفاق رخ میدهد. ما پس از هر انتخاب شغلی احساس پشیمانی و نارضایتی داریم که گزینه های بیشتر دیگری را از دست داده ایم.
جدا از ابهام انتخابهای متعدد، عده ای اسیر گذشته خود و انتخاب های تحصیلی دوران نوجوانی خود هستند. بطور معمول ما از دوران مدرسه و با تجربه محدود از زندگی و شناخت از خودمان مسیرهای شغلی خود را انتخاب میکنیم که برای یک عمر زندگی کاری ما را تحت تاثیر قرار خواهد داد. باید این حقیقت را در نظر گفت که انتخاب های اولیه تحصیلی و شغلی ما زمانی اتخاذ شدند که آدم دیگری بودیم. از طرفی توقعات و فشارهای خانواده هم در تصمیمات تحصیلی و شغلی موثرند.
۳- معنا دادن به شغل
از این فصل موضوع اصلی کتاب شروع میشود. جنبههایی از شغل که باعث معنا میشوند عبارتند از؛
- کسب درامد
- به دست اوردن مقام
- ایجاد تغییر
- پرداختن به علایق
- به کار بستن استعدادها
این موارد اساس انتخاب نوع کار و چرایی کار کردن ماست. پول و مقام از عوامل بیرونی هستند زیراکه وسیله ای برای رسیدن به هدف (معنا) هستند؛ اما ایجاد تغییر و علایق و استعداد عوامل درونی هستند چراکه خود هدف محسوب میشوند. دقت کنیم هرچقدر هم صرفا به دنبال پول و مقام باشیم در نهایت احساس سعادتمندی نخواهیم داشت؛ اما دنبال کردن ارزشها، علایق و استعدادها محتملترین روش برای فرونشادن عطش رضایتمدی شغلی است.
نیاز مالی از قدیمی ترین و قدرتمندترنی انگیزه ها در دنیای کار بوده است.
پول تجسم انتزاعی خوشبختی انسان است. چراکه هر لحظه انسان را قادر میسازد به یکی از آرزوها و نیازهایش واقعیت ببخشد. (ارتور شوپنهار)
جایگاه اجتماعی، شانی است که از داشتن یک شغل ابرومند و مورد احترام ناشی میشود.
ایجاد تغییر یعنی انسان خواهان چیزی بیشتر باشد که همراستا با ارزشهای شخصی ، به انسان و جهان خدمت کند. به عبارتی زندگی شغلی خود را صرف هدفی والا کنیم که از خود ما بزرگتر باشد. مخصوصا اهداف اخلاقی مانند محیط زیست و فقر.
تمرکز روی علایق و استعداد راه دیگری است تا زندگی شاد و شغل رضایت بخش را تجربه کنیم.
یک هنرمند در زندگی خط فاصلهای بین کار و بازی، زحمت و استراحت، ذهن و جسم، تحصیل و تفریح نمیکشد. او به سختی تشخیص میدهد که کدام کدام است. او صرفاً در انجام هر کاری از الهام قلبیاش تبعیت میکند و آن وقت دیگران هستند که باید بگویند؛ او کار میکند یا بازی. از دید خودش او مشغول هر دو است. (رنه شاتو بریان)
همه افراد تا اندازهای طالب پول و مقام هستند و در ظاهر پول و مقام اجتماعی در رضایت شغلی موثرند اما در حقیقت سعادت یافتن شغل با معنا نصیب کسانی میشود که در شغلشان تمایل دارند تا تغییری ایجاد کنند، استعداد های خود را به کار گیرند و به علایق خود بپردازند.
۴-اول عمل، بعد فکر
فصل چهارم اشاره به اقدام کردن و جسور بودن دارد. اینکه از طریق تجربه کسب اطلاعات کنیم نه از پشت میز و روی کاغذ. احتمالا نمیتوانیم پاسخ خود را از طریق فکر کردن و برنامه ریزی پیدا کینم. اما شاید باید انقدر قرار ملاقات شغلی بگذاریم تا این که روزی آن جرقه را به چشم ببینم.
در انتهای این فصل نیز موضوع شادی درونی را بررسی میشود.
عدهی زیادی از افراد رویای تغییر شغل را بارها با خودشان تکرار میکنند. گاهی حتی شغل مورد نظرشان را یافتهاند اما شجاعت لازم برای انجام دادن آنرا ندارند. این ترس از تغییر و دچار ترس شدن رایج بین همه است.
اما چرا از شکست میترسیم؟ چرا از تغییر میترسیم؟
پاسخ در مواجهه انسان ها با ریسک نهفته است. طبق مطالعات رفتاری دانیل کانمن و ایموس تورسکی انسانها دو برابر انچه که به برد علاقه دارند، از باخت بیزار هستند. انرژی که از برد نصیب ما میشود، نیمی از انرژی است که با باخت از انسان تحلیل میرود.
انسانها به محرک منفی شدیدتر واکنش نشان میدهند تا محرک مثبت. از طرفی موضوعات انگشت شماری ما را خوشحال میکنند، اما چیزهایی که مسبب ناراحتی ما میشوند از عدد بیرونند.
به توصیه کتاب برای اقدام به تغییر شغل باید اول اقدام و بعد فکر کنیم. در اقدام است که تجربه کسب میکنیم و بعد با توجه به اطلاعات جدید و واقعی تصمیم میگیریم.
تحربه معشوق من است. (لئوناردو داوینچی)
تنها راه ایجاد تغییر، کشف و پرورش توانایی ها برای رسیدن به تصمیمی قطعی است. با تجربه کردن است که در می یابیم که هستیم نه فقط با اندیشه کردن. تفکر در مرحله بعد به کار می اید. زمانی که حرکتی نو اغاز کردهایم و حالا موضوعی برای فکر کردن داریم. هرمینیا ایبارا
برنامه های تجربی (و نه تفکری) برای انتخاب و شیفت به شغل جدید به سه دسته تقسیم میگردد.
- مرخصی اساسی: مرخصی بدون حقوق یا مرخصی هفتگی
- پروژهای انشعابی: اقدام کوچک موثر در حاشیه شغل یا استفاده از زمانهای فراغت
- تحقیق مصاحبه ای: همصحبتی با افرادی که شغل های جذابی از نظر ما دارند.
جستجو شغل رضایت بخش با عمل آغاز میشود؛ اما با تفکر به نتیجه میرسد. جز تفکر هم با ارزش هست. چراکه با وجود امتحان کردن عملی علایق و استعدادهایمان باز هم باید تصمیم بگیریم که کدام یک بهترین انتخاب است.
شادی عنصر دوم رضایت شغلی است؛
اما چه نوع فعالیتهایی به ما حس شادی میدهد؟ منظور نویسنده از شعف درونی چیست؟ زمانهایی است که در حال استفاده از مهارتمان در کاری چالش برانگیز هستیم. کاری که نه اینقدر دشوار است که ترس و شکست را تداعی میکند و نه اینقدر ساده که تکراری و عادی به نظر برسد. فاکتور شادی هنگامی تقویت میشود که در خلق یا یادگیری مهارتی جذاب هستیم و بلافاصله نیتجه تلاش خود را میبینم.
۵- آرزوی آزادی
مفهوم آزادی یکی از جنبه های شغلی است که علاوه بر شغل کل زندگی را تحت تاثیر قرار میدهد.
مفهوم آزادی ما را با سوالاتی از این دست مواجه میکند؛
کار تمام وقت با امنیت کاری بهتر را انتخاب کنم یا کاری که مال خودم است اما امنیت شغلی کمتری دارد؟
به دنبال یک کار رضایت بخش باشم یا فارغ از نوع کار در جستجوی کاری برای یک زندگی رضایت بخش باشم؟
چگونه بلندپروازیهای شغلی خود را با وظایف خانوادگی هماهنگ کنم؟
آنها که آزادی واجب خود را به امنیتی موقتی و ناچیز میفروشند نه شایسته آزادیاند و نه امنیت. (بنجامین فرانکلین)
در این فصل داستان زندگی مردی را میخوانیم که در شرکت بیمه مشغول به کار است و به تازگی ترفیع هم گرفته اما او با این شغل احساس خوبی ندارد. او عصرها که به خانه می آید مشغول سرودن شعر میشود. شعر برای او بستری است برای رسیدن به آرزوها و کسب رضایت از زندگی در مقابل رضایت از شغل .
داشتن هم چیز باهم به معنی داشتن همزمان همه چیز باهم نیست.
۶- خلق رسالت شخصی
بدون کار زندگی می پوسد، اما کار بدون روح زندگی را خفه میکند و می کشد. (کامو)
سه عنصر رضایت شغلی معنا ازادی و شادی بودند؛ که در کنار آن می بایست مقوله پول و دارمد را هم نظر داشت؛ اما پاداشی بزرگتر از رضایت شغلی را هم میتوان برای شغل تصور کرد. کاری که از دل و جان باشد، کاری که ندای درونی یا رسالت شخصی نامیده می شود.
رسالت ما شغلی است که نه تنها به شما حس رضایتمندی میدهد و معنا، شادی و ازادی را دارد. بلکه داری هدفی قطعی و روشن است و زندگی را هدایت میکند. همان انرژی که باعث میشود صبح ها از خواب بیدار شویم. باید دقت کرد که رسالت شخصی یافتنی نیست. بلکه ساختنی است.
آنکه چرایی برای زیستن داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت. (نیچپه)
آنچه انسان نیازمند است وضعیت بی تنش نیست. بلکه تلاش و کوشش برای نیل به هدفی است که ارزش مقام انسان را داشته باشد. (ویکتور فرانکل)
زندگی برای هیچ یک از ما آسان نیست. خب که چه؟ ما باید استقامت کنیم و بالاتر از آن به خود اعتماد داشته باشیم. باید ایمان داشته باشیم که استعداد رسیدن به هدفهایمان را داریم؛ و به هر قیمتی که شده به این هدف دست یابیم. (ماری کوری)
۷- تمرینات
عنوان فصل اخر تمرینات است؛ اما این فصل یک تمرین یا تکلیف عادی نیست. به نوعی یک فوق برنامه است.
در انتهای کتاب فهرستی از کتابها، فیلمها، یا سایتهای مرتبط با موضوع هرفصل همراه با شرح مختصر معرفی شده تا خوانندهای که به موضوعی علاقمند شده، به آن رجوع کند.
یک پاسخ